به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات؛ کتاب «سلام بر ابراهیم» حاصل ساعتها مصاحبه با خانواده، دوستان همرزمان شهید «ابراهیم هادی» است که دربردارنده 69 خاطره از ایشان است. شهید ابراهیم هادی از جمله شهدای تاثیرگزار است که سبک و سیاق زندگی اش چراغ راهنمای بسیاری از جوانان شده است تا جایی که رد پای افکار و توسل به او را در بسیاری از شهدای مدافع حرم که از قضا دهه هفتادی و هشتادی بودند می توانیم ببینیم.
شهید ابراهیم هادی در 27 سالگی به شهادت رسید و برای همیشه در منطقه فکه پیکر مطهرش باقی ماند اما هرگز یاد و نام و زندگی اش از یاد نرفت.
در برشی از کتاب سلام بر ابراهیم آمده است : «یا صاحب الزمان گفتم و ابراهیم به دادم رسید که ماجرای جالبی دارد. ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی؛ هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن ماشا الله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیراندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم.
تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده. هوا که تاریک شد و ابراهیم حرکت کرد. نیمه های شب برگشت؛ آنهم خوشحال و سرحال! مرتب داد میزد امدادگر؛ امدادگر، سریع بیا، ماشاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند. مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب.
ولی ابراهیم گوشه ای نشست و رفت توی فکر ... . رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت ماشالله وسط میدان مین افتاد؛ آنهم نزدیک سنگر عراقی ها؛ اما وقتی رفتم انجا نبود،کمی عقب تر پیدایش کردم و درمکانی امن!!
بعدها ماشاالله ماجرا را اینگونه توضیح داد: خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم. عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم. حال عجیبی داشتم، زیر لب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی. هوا تاریک شده بود؛ جوانی خوش سیماو نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم.
مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد ... و مرا به نقطه ای امن رساند. من دردی احساس نمیکردم. آن آقا کلی با من صحبت کرد؛بعد فرمودند کسی میآید و شما را نجات می دهد. او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم.»
نظر شما